“عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیکویی داشته باشم؟”

عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیکویی داشته باشم؟ استاد مرد جوان را به کنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه می بینی؟ مرد گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اکنون چه می بینی؟ مرد گفت: فقط خودم را می بینم. استاد گفت: اکنون دیگران را نمی توانی ببینی. آینه و شیشه هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده اند، اما آینه لایه نازکی از نقره در پشت خود دارد و در نتیجه چیزی جز شخص خود را نمی بینی. خوب فکر کن! وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند، اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند.اکنون به خاطر بسپار: تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلوی چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه را دوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا . آن گاه خواهی دانست که” عشق یعنی دوست داشتن دیگران.



خدایـــــــــــــــا* ...!! عزیزی که این نوشته را میخواند..!! بر بال آرزوهایش پرواز کند...!! ... ... ... او را دریاب در تمامی لحظات...!! مبادا خسته شود...!! مبادا بیمار شود...!! مبادا بیفتد و یا غم ببیند...!! دلش را سرشار از شادی کن...!! و آنچه را به بهترین بندگان عطا میکنی...!! به او هم عطا کن...!! آمیــــــــــــــــــن...!!